حافظ (غزلیات)/ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت) از حافظ |
' |
ای شاهد قدسی! که کِشَد بند نقابت؟ | و ای مرغ بهشتی! که دهد دانه و آبت؟ | |
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز | کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت؟ | |
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد | اندیشهی آمرزش و پروای ثوابت | |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری | پیداست از این شیوه که مست است شرابت | |
تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت | تا باز چه اندیشه کند رای صوابت | |
هر ناله و فریاد که کردم، نشنیدی | پیداست نگارا، که بلند است جنابت | |
دور است سرِ آب از این بادیه، هش دار! | تا غول بیابان نفریبد به سرابت | |
تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل | باری، به غلط صرف شد ایام شَبابت | |
ای قصر دل افروز که منزلگه اُنسی | یا رب! مَکُناد آفت ایّام خرابت | |
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد | صلحی کن و بازآ، که خرابم ز عتابت |