حافظ (غزلیات)/صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم) از حافظ |
' |
صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم | به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم | |
در میخانهام بگشا که هیچ از خانقه نگشود | گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم | |
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن | بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم | |
اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر | به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم | |
قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد | که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم | |
جگر چون نافهام خون گشت کم زینم نمیباید | جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم | |
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت | ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم |