تفاوت میان نسخههای «جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار)/شب که زد تیرگی مهرهی گل»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|شب که زد تیرگی مهرهی گل|قیرگون خیمه ز مخروطی ظل}} | {{ب|شب که زد تیرگی مهرهی گل|قیرگون خیمه ز مخروطی ظل}} | ||
{{ب|چون مشبک قفس مشکین رنگ|گشت بر مرغ دلم عالم تنگ}} | {{ب|چون مشبک قفس مشکین رنگ|گشت بر مرغ دلم عالم تنگ}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۰۶
' | جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار) (شب که زد تیرگی مهرهی گل) از جامی |
' |
شب که زد تیرگی مهرهی گل | قیرگون خیمه ز مخروطی ظل | |
چون مشبک قفس مشکین رنگ | گشت بر مرغ دلم عالم تنگ | |
بر خود این تنگقفس چاک زدم | خیمه بر طارم افلاک زدم | |
عالمی یافتم، از عالم، پیش | هر چه اندیشه رسد، ز آن هم بیش | |
عقل، معزول ز گردآوریاش | وهم، عاجز ز مساحت گریاش | |
نور بر نور، چراغ حرمش | فیض بر فیض، سحاب کرمش | |
سنگ بطحاش گهروار همه | ابر صحراش گهربار همه | |
برسرم گوهر و در چندان ریخت | که مرا رشتهی طاقت بگسیخت | |
حیفم آمد که از آن گنج نهان | نشوم بهرهور و بهرهفشان | |
گوش جان را صدف در کردم | جیب دل را ز گهر پر کردم | |
بازگشتم به قدمگاه نخست | عزم بر نظم گهر کرده درست | |
هر چه ز آنجا گهر و در رفتم | همه ز الماس تفکر سفتم | |
بس سحرها که به شام آوردم | شامها همچو شفق خون خوردم | |
مرسله مرسله بر هم بستم | عقد بر عقد به هم پیوستم | |
سبحهای شد پی ابرار، تمام | خواندمش سبحةالابرار به نام | |
میرسد عقد عقودش به چهل | هر یک از دل گره جهل گسل | |
اربعین است که درهای فتوح | زو گشادهست به خلوتگه روح | |
گرت این سبحهی اقبال و شرف | افتد از گردش ایام به کف، | |
طوق گردن کن و آویزهی گوش! | به دو صد عقد در آن را مفروش! | |
بو که چون سبحه در آئی به شمار | رسدت دست به سر رشتهی کار | |
چرخ کحلی سلب ازرقپوش | همچو ابنای زمان زرقفروش | |
سبحهی عقد ثریا در دست | خواست بر گوهر این سبحه، شکست | |
گفتم این رشتهی گوهر به کفت | که بود نقد بلورین صدفت، | |
گرچه بس لامع و نورافشان است، | نور این سبحه دو صد چندان است | |
نور آن روی زمین را بگرفت | نور این کشور دین را بگرفت | |
نور آن چشم جهان روشن کرد | نور این دیدهی جان روشن کرد | |
گرچه آن گوهر بحر کهن است، | این نور آیین در درج سخن است | |
گرچه در سلک زمان آن پیش است، | چون درآری به شمار این بیش است | |
گرچه آن را نرسد دست کسی، | بهرهور گردد ازین دست بسی | |
گرچه آن هموطن ماه و خورست | این به خورشید ازل راهبرست |