جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار)/سعدی آن بلبل «شیراز سخن»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار) (سعدی آن بلبل «شیراز سخن») از جامی |
' |
سعدی آن بلبل «شیراز سخن» | در گلستان سخن دستان زن | |
شد شبی بر شجر حمد خدای | از نوای سحری سحرنمای | |
بست بیتی ز دو مصراع به هم | هر یکی مطلع انوار قدم | |
جان از آن مژدهی جانان مییافت | بر خرد پرتو عرفان میتافت | |
عارفی زندهدلی بیداری | که نهان داشت بر او انکاری | |
دید در خواب که درهای فلک | باز کردند گروهی ز ملک | |
رو نمودند ز هر در زده صف | هر یک از نور نثاری بر کف | |
پشت بر گنبد خضرا کردند | رو درین معبد غبرا کردند | |
با دلی دستخوش خوف و رجا | گفت کای گرم روان! تا به کجا؟ | |
مژده دادند که: «سعدی به سحر | سفت در حمد، یکی تازه گهر | |
نقد ما کان نه به مقدار وی است | بهر آن نکته ز اسرار وی است» | |
خواببین عقدهی انکار گشاد | رو بدان قبلهی احرار نهاد | |
به در صومعهی شیخ رسید | از درون زمزمهی شیخ شنید | |
که رخ از خون جگر تر میکرد | با خود آن بیت مکرر میکرد |