جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار)/پیشترین نغمهی باغ سخن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار) (پیشترین نغمهی باغ سخن) از جامی |
' |
پیشترین نغمهی باغ سخن | هست نسیم چمنآرای «کن» | |
هست سخن پرده کش رازها | زنده کن مردهی آوازها | |
نغمهی خنیاگر دستانسرای | مرده بود بیسخن جانفزای | |
چون به سخن باز شود ساز او | جان به حریفان دهد آواز او | |
مطرب خوش لهجهی آن در نواست | گنبد فیروزه از آن پر صداست | |
خیز و به گلزار درون آ، یکی! | نرگس بینا بگشا اندکی! | |
از پی گوشی که کند فهم راز | بین دهن گل چو لب غنچه باز | |
سوسن آزاد و زبان در زبان | مرغ سحرخیز و فغان در فغان | |
کاشف اسرار و معانی همه | عرضه ده گنج نهانی همه | |
این همه خود هست، ولی ز آدمی | کس نزده بیش در محرمی | |
کشف حقایق به زبان وی است | حل دقایق ز بیان وی است | |
چنگ سخن گرچه بسی ساز یافت | از دم او نغمهی اعجاز یافت | |
گرچه سخن هست گرهها به باد | در گرهش بین گره صد گشاد | |
طرفه عروسی که ز زیور تهی | آید از او دلبری و دلدهی | |
چونکه به زیور شود آراسته | طعنه زند بر مه ناکاسته | |
چون گهر نظم حمایل کند | غارت صد قافلهی دل کند | |
چون کند از قافیه خلخال پای | پای خردمند بلغزد ز جای | |
چون ز دو مصراع ، کند ابروان | رخنه شود قبلهی پیر و جوان | |
من که ز هر شاهد و می زاهدم | عمرتلف کردهی این شاهدم | |
عقد حمایل که به بر جلوه داد | عقدهی صبر از دل و جانم گشاد | |
دل که گرانمایه ز اقبال اوست | طوقکش حلقهی خلخال اوست | |
ابروی او گرچه نپیوسته است | راه خلاصی به رخم بسته است | |
روز و شب آوارهی کوی وی ام | شام و سحر در تک و پوی ویام | |
شب که مرا دل سوی او رهبرست | کرسیام از زانو و پای از سرست | |
از مدد همت والای خویش | بر سر کرسی چو نهم پای خویش | |
باز کشم پای ز دامان فرش | سر به در آرم ز گریبان عرش | |
جامهی جسم از تن جان برکشم | خامهی نسیان به جهان درکشم | |
بلکه ز جان نیز مجرد شوم | جرعهکش بادهی سرمد شوم | |
باده ز جام جبروتم دهند | نقل ز خوان ملکوتم دهند | |
ساقی سلسالدهام سلسبیل | مطربم «آواز پر جبرئیل» | |
ساقی و مطرب به هم آمیخته | نقل معانی همه جا ریخته | |
بهره چو برگیرم از آن بزمگاه | از پی رجعت کنم آهنگ راه، | |
هر چه رسد دستم از آن خوان پاک | زله کنم بهر حریفان خاک | |
بر طبق نظم به دست ادب | بر نمطی دلکش و طرزی عجب | |
پرده ز تشبیه و مجازش کنم | تحفهی هر محفل رازش کنم |