اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/چه عشقست این که در دل شد؟

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۱۹ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (چه عشقست این که در دل شد؟)
از اوحدی مراغه‌ای
'


چه عشقست این که در دل شد؟ کزو پایم درین گل شد
به بند او در افتادم کشیدم بند و مشکل شد
چه شربت بود عشق او؟ که جان را زهر قاتل شد
قیامت بیند آن دستی کز آن قامت حمایل شد
چو با آیینه‌ی خاطر جمال او مقابل شد
هر آن نقشی که بر دل بد نهفته گشت و باطل شد
ازو من سایه‌ای بودم به نور آن سایه زایل شد
مریدی را مرادی بد ازان دلدار حاصل شد
ریاضت اوحدی می‌برد که این درویش واصل شد