اوحدی مراغهای (غزلیات)/من چو همین حرف الف دیدهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (من چو همین حرف الف دیدهام) از اوحدی مراغهای |
' |
من چو همین حرف الف دیدهام | حرف دگر زان نپسندیدهام | |
هر چه نه از پیش الف شد روان | همچو الف بر همه خندیدهام | |
هیچ ندارد الف عاشقان | هیچ ندارم، که نترسیدهام | |
چون ز الف شد همه حرفی پدید | من همه دیدم، چو الف دیدهام | |
چون بهم آمد الفی، راست شد | هر نقطی کز همگان چیدهام | |
پیش الف بسکه فتادم چو با | ها شدم، از بسکه بغلتیدهام | |
ها چو شود راست چه باشد؟ الف | گفته شد آن حرف که پوشیدهام | |
بوسه زدم پای الف را ولی | دست خودم بود که بوسیدهام | |
من الف وصلم و جز نام وصل | هر چه بگفتند بنشنیدهام | |
پر بنوشتند ولی یاد من | هیچ نکردند و نرنجیدهام | |
زان خط و زان نقطه نشان کس نداد | جز الف، از هر که بپرسیدهام | |
پای و سرم در حرکت گم که شد | هم به سکونیست که ورزیدهام | |
چون الف از عشق بگشتم به سر | وز سر این عشق نگردیدهام | |
گر نه غلام الفم، همچو لام | در الف از بهر چه پیچیدهام؟ | |
چون الف صدر نشین اوحدیست | بیسخن او به چه ارزیدهام؟ |