اوحدی مراغهای (غزلیات)/مطرب، مهل که محنت و غم قصد جان کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (مطرب، مهل که محنت و غم قصد جان کند) از اوحدی مراغهای |
' |
مطرب، مهل که محنت و غم قصد جان کند | راهی سبک بیار، که رطلم گران کند | |
گیر و گرفت چیست؟ چو با عشق ساختیم | بر ما گرفته گیر که وصلی زیان کند | |
گر مهر و ماه را به در او برم شفیع | بر من به جهد اگر دل او مهربان کند | |
جز دیده و دلم نپسندد نشانهای | تیری که چشم و ابرویش اندر کمان کند | |
دیدیم سروها که نشانند در چمن | لیکن کسی ندید که سروی روان کند | |
صورت کشند و نقش بر ایوان، نه این چنین | کش نوش در لب و گهر اندر دهان کند | |
شاید که اوحدی: بنویسد حدیث خویش | با دوستان حکایت ازین داستان کند |