اوحدی مراغهای (غزلیات)/غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا
نسخهٔ تاریخ ۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۲۰ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا) از اوحدی مراغهای |
' |
غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا | ترا گر خبر شدی نبدی غمی مرا | |
دمم میدهی که: من بیابم دمی دگر | گره بر دمم زدی، رها کن دمی مرا | |
به نام تو زیستم همه عمر و خود ز تو | نه بر دست نامهای، نه بر لب نمیمرا | |
مکن بیش ازین ستم، به نیکی گرای هم | چو زخمم به دل رسید، بنه مرهمی مرا | |
مرا در فراق خود به پرسش عزیز کن | که هرگز نیوفتاد چنین ماتمی مرا | |
نخواهم به عالمی غمت را فروختن | کز آنجا میسرست چنین عالمی مرا | |
غم روز هجر تو بگویم یکان یکان | اگر در کف او فتد شبی محرمی مرا | |
کم و بیش اوحدی چو اندر سر توشد | تو نیز پرسشی بکن به بیش و کمی مرا |