اوحدی مراغهای (غزلیات)/شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده) از اوحدی مراغهای |
' |
شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده | رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده | |
زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم | روی تو ما را لاله بس، ممزوج گلناری بده | |
اکنون که آب از کار شد، بر خیز و آب کار کن | بیکار منشین، ای پسر، آن بادهی کاری بده | |
امشب که در دیر آمدم، زنار باید بر میان | ای یار ترسا، حلقهای زان یار زناری بده | |
مستی و مستوری بهم نیکو نباشد، دلبرا | یا پیش مستان کم نشین، یا ترک هشیاری بده | |
سالیست تا من بوسهای زان لب تمنی میکنم | اکنون چو فرصت یافتم، عذرش چه میآری؟ بده | |
دانم نیاری کام دل پیش رقیبان دادنم | دشنام، باری، پیش تو سهلست، مییاری، بده | |
جانا، ز خوی تند خود، چون بیگناهم، هر نفس | صد بار بر دل مینهی، یک بوسه سر باری بده | |
از هر دو گیتی اوحدی چون عاشقزار تو شد | یا قصد آزارش مکن، یا ترک بیزاری بده |