اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/زهی! زلف و رخت قدری و عیدی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۴:۵۵ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (زهی! زلف و رخت قدری و عیدی)
از اوحدی مراغه‌ای
'


زهی! زلف و رخت قدری و عیدی قمر حسن ترا کمتر معیدی
همه خوبان عالم را بدیدم بر آن طوبی ندارد کس مزیدی
مراد چرخ ازرق جامه آنست که باشد آستانت را مریدی
برآن درگه بمیرم، بس عجب نیست به کوی شاهدی گور شهیدی
به گنجی می‌خرم وصل ترا، گر ز کنجی بر نیاید من یزیدی
شبی در گردنت گویی بدیدم دو دست خویش چون حبل الوریدی
به مستوری ز مستان رخ مگردان که بعد از وعده نپسندم وعیدی
هر آحادی چه داند سر عشقت؟ که همچون اوحدی باید وحیدی
اگر غافل نشد جان تو از عشق ز دل پرداز او بر خوان نشیدی