اوحدی مراغهای (غزلیات)/تو آن گم کرده را مشنو که بیزاری پدید آید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (تو آن گم کرده را مشنو که بیزاری پدید آید) از اوحدی مراغهای |
' |
تو آن گم کرده را مشنو که بیزاری پدید آید | چو پیدا شد ز غیر اوت بیزاری پدید آید | |
به اول فارغ فارغ نماید خویش را از تو | به آخر اندک اندک زو طلبگاری پدید آید | |
شبی گر با خیال او بخوابی، آشنا گردی | جهانی را از آن خواب تو بیداری پدید آید | |
از آن مستی به هشیاری رسی لیکن به شرط آن | که مستان را نیازاری چو هشیاری پدید آید | |
دلیل صحت دعوی به عشق اندر چنان باشد | که در صحت علامتهای بیماری پدید آید | |
به رنگ شب شود روزت ز عشق او پس آنگاهی | نشان روز روشن در شب تاری پدید آید | |
ز پیش آفتاب رخ چو آن بت پرده برگیرد | ترا چون ذره اندر دل سبکساری پدید آید | |
اگر نزدیک خود بارت دهد چون اوحدی روزی | ترا بر پادشاهان نیز جباری پدید آید | |
چو این نقدت به دست افتد، مکن در گفتنش چاره | که هر جایی که نقدی هست ناچاری پدید آید |