اوحدی مراغهای (غزلیات)/مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم) از اوحدی مراغهای |
' |
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم | بر وصل تو یکروز ببینی که: امیریم | |
ای سرو، که اسباب جوانی همه داری | با ما به جفا پنجه مینداز، که پیریم | |
گر تلخ شود کام دل ما چه تفاوت؟ | کز یاد لب لعل تو در شکر و شیریم | |
از بهر فرستان این قصه بر تو | پیوسته دوان در طلب پیک و دبیریم | |
در شهر طبیبیست که داند همه رنجی | او نیز ندانست که: مجروح چه تیریم؟ | |
با روی تو این سختی پیوند که ما راست | بعد از تو روا باشد، اگر دوست نگیریم | |
گو: قافله بیرون رو و همراه سفر کن | ما را سفر و عزم نباشد، که اسیریم | |
هر تلخ، که خواهی تو، بگو، تا بنیوشیم | هر زهر، که داری تو، بده، تا بپذیریم | |
این نامه پراگنده از آنست که بیتو | چون اوحدی امروز پراگنده ضمیریم |