انوری (قصاید)/در دین چو اعتصام به حبل متین کنند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (قصاید) (در دین چو اعتصام به حبل متین کنند) از انوری |
' |
در دین چو اعتصام به حبل متین کنند | آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند | |
دینپروری که داغ ستورش مقربان | از بهر کسب مرتبه نقش نگین کنند | |
ارواح انبیا ز مقامات آخرت | بر دست و کلک و فتوی او آفرین کنند | |
از شرم رای او رخ خورشید خوی کند | هرگه که بر سپهر حدیث زمین کنند | |
اطراف مدرسهاش به زبان صدا چو دید | هرشب مذکریش شهور و سنین کنند | |
خورشید کیست چاکر رایش از این سبب | هر بامدادش ابلق ایام زین کنند | |
نقدیست نکتهاش که دارد عیار وحی | در گنج خانهی خردش زان دفین کنند | |
ای تاج با کسی که مدار شریعتست | در شرع از طریق تهاون کمین کنند | |
صاحبقران شرع به جایی توان شدن | کانجات با مخنث و مطرب قرین کنند | |
مجلس به دوش گربه شکاران چرا شوی | چون نسبتت به خدمت شیر عرین کنند | |
یک التفات او ز تو گر منقطع شدی | زان التفاتها که به صوت حزین کنند | |
منکر مشو ازین که درین پوست نیستی | کازادگان به خیره ترا پوستین کنند | |
ای نایب محمد مرسل روا مدار | تا با من این مکاوحت از راه کین کنند | |
چندان بقات باد که تاثیر لطف صنع | از برگ اطلس وز گیا انگبین کنند | |
شرع از تو سرخرو تو چو گل تازهروی تا | تشبیه چهرها به گل و یاسمین کنند |