انوری (قصاید)/خدایگانا سال نوت همایون باد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (قصاید) (خدایگانا سال نوت همایون باد) از انوری |
' |
خدایگانا سال نوت همایون باد | همیشه روز تو چون روز عید میمون باد | |
به گرد طالع سعدت که کعبهی فلکست | هزار دور طواف سعود گردون باد | |
چنانکه رای تو بر امن و عدل مفتونست | زمانه بر تو و بر دولت تو مفتون باد | |
جهان عمارت و تسکین به رای و عدل تو یافت | همیشه هم به تو معمور باد و مسکون باد | |
چو بارگاه ترا پر شود ورق ز حروف | در آن ورق الف قد خسروان نون باد | |
نهال بختی کز باغ دولتت نبرند | چو شاخ خشک ز امکان نشو بیرون باد | |
اساس ملکی کز بهر خدمتت ننهند | ز نعل اسب حوادث خراب و هامون باد | |
اگر نه لاف سخا از دلت زند دریا | به جای در و گهر در دل صدف خون باد | |
ور از مراد تویی باز پس نهد گردون | به اضطرار و گردون بارکش دون باد | |
ز نام تو دهن سکه گر ببندد چرخ | وجوهساز معادن قرین قارون باد | |
ز ذکر تو ورق خطبه گر بشوید دهر | سلام جمعه به تکبیر صور مقرون باد | |
به روز معرکه س المزاج نصرت را | ز خون خصم تو مطبوخ باد و معجون باد | |
قدر چو دفتر توجیه رزقها شکند | محرران فلک را کف تو قانون باد | |
چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزد | ازو کمینه تکابی فرات و جیحون باد | |
بر آنکه نیست ز فوج تو موج حادثه را | زمان زمان ز کمین قضا شبیخون باد | |
اگر قضا رخ گردون ز فتنه زرد کند | از آنچه عجز ترا روی بخت گلگون باد | |
وگر قدر شب فکرت به روز دیر برد | از آن چه باک ترا روز و شب همایون باد | |
همیشه تا به جهان در کمی و افزونیست | عدوی ملک تو کم باد و ملکت افزون باد | |
ز کردگار به هر طاعتی که قصد کنی | هزار اجرت و آن اجر غیر ممنون باد | |
ز روزگار به هر نعمتی که روی نهی | هزار خدمت و هر خدمتی دگرگون باد | |
خدایگانا از غایت غلو و علو | همی ندانم گفتن که دولتت چون باد | |
دعای بنده مگر مستجاب خواهد بود | که در دهانش سخن همچو در مکنون باد | |
بدان دلیل که هردم سپهر میگوید | همین زمان و همین ساعت و هماکنون باد |