انوری (غزلیات)/همچون سر زلف خود شکستی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (همچون سر زلف خود شکستی) از انوری |
' |
همچون سر زلف خود شکستی | آن عهد که با رهی ببستی | |
بد عهد نخوانمت نگارا | هرچند که عهد من شکستی | |
کس سیرت و خوی تو نداند | من دانم و دل چنان که هستی | |
از شاخ وفا گلم ندادی | وز خار جفا دلم بخستی | |
از هجر تو در خمارم امروز | نایافتهای ز وصل هستی | |
با این همه میل من سوی تو | چون رفتن سیل سوی پستی | |
از جان من ای عزیز چون جان | کوتاه کن این درازدستی |