امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/ندانم تا چه بادست این که ازگلزار میآید؟
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۴۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (ندانم تا چه بادست این که ازگلزار میآید؟) از امیر خسرو دهلوی |
' |
ندانم تا چه بادست این که ازگلزار میآید؟ کزو بوی خوش گیسوی آن دلدار می آید بیا ساقی و پیش از مردنم می ده که جان در تن باستقبال خواهد شد که بوی یار می آید مگر بیدار شد بختم که آن روی که درخوابم نبود امید پیش دیدهی بیدار می آید از آن مهتاب جان افروز کانشب بود مهمانم جهان تیره ست بر من چون شب مهتاب می آید من اینجا زار میسوزم به تاریکی و تنهایی وای همسایهی غافل ترا چون خواب می آید ؟ گریبانم مگیر ای محتسب چون می پرستم من کزین دامان تو بوی شراب ناب می آید