امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/روی ای صبا و سلامم به دلنواز رسان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (روی ای صبا و سلامم به دلنواز رسان) از امیر خسرو دهلوی |
' |
روی ای صبا و سلامم به دلنواز رسان | نیاز بنده به آن شوخ عشوه ساز رسان | |
من آنچه میکشم اندر درازی شبها | به روزگار سر زلف او فراز رسان | |
دلم ببردی و ترسم که دردان رسدت | دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان | |
چو نیم خوردهی خود باده بر زمین فگنی | بگو به روح ستم کشتگان ناز رسان | |
به بند سخت شدن در شکنجه جان دادن | از ان بهشت که در بند نیکوان بودن | |
طریق بلهوسان است نی رهی عشاق | زعشق لاف پس از فتنه برکران بودن | |
چو روی او نگرم جن دهم که حیف بود | چنان جمالی و آنگه به رایگان دیدن | |
چو دوستان وفادار رخت بر بستند | جهان چگونه توان دید بی وفاداران | |
دلا بدانکه به تعبیر هم نمیارزد | جهان که صورت خواب است پیش بیداران |