خاقانی (غزلیات)/سرمستم و تشنه، آب در ده
' | خاقانی (غزلیات) (سرمستم و تشنه، آب در ده) از خاقانی |
' |
سرمستم و تشنه، آب در ده آن آتشگون گلاب در ده در حجلهی جام آسمان رنگ آن دختر آفتاب در ده آن خون سیاوش از خم جم چون تیغ فراسیاب در ده یاقوت بلور حقه پیش آر خورشید هوا نقاب در ده تا ز آتش غم روان نسوزد آن طلق روان ناب در ده تا جرعه ادیمگون کند خاک آن لعل سهیل تاب در ده مندیش که آب کار ما رفت آوازهی کار آب در ده کس در ده نیست جمله مستند بانگی بده خراب در ده زلف تو کمند توسنان است مشکین سر زلف تاب در ده خاقانی را دمی به خلوت بنشان و بدو شراب در ده