مثنوی معنوی/فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۳۰ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر دوم مثنوی (فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت)
از مولوی
'


آن یکی می‌رفت در مسجد درون مردم از مسجد همی‌آمد برون گشت پرسان که جماعت را چه بود که ز مسجد می برون آیند زود آن یکی گفتش که پیغامبر نماز با جماعت کرد و فارغ شد ز راز تو کجا در می‌روی ای مرد خام چونک پیغامبر بدادست السلام گفت آه و دود از آن اه شد برون آه او می‌داد از دل بوی خون آن یکی گفتا بده آن آه را وین نماز من ترا بادا عطا گفت دادم آه و پذرفتم نماز او ستد آن آه را با صد نیاز شب بخواب اندر بگفتش هاتفی که خریدی آب حیوان و شفا حرمت این اختیار و این دخول شد نماز جمله‌ی خلقان قبول