اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر نخواهی که نظر با من درویش کنی
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۰۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گر نخواهی که نظر با من درویش کنی) از اوحدی مراغهای |
' |
گر نخواهی که نظر با من درویش کنی این توانی که به صد غصه دلم ریش کنی نکنی گوش به جایی که رود قصهی من مگر آن گوش که بر قول بداندیش کنی با چنان تیر و کمانی که ترا میبینم عزم داری که دلم را سپر خویش کنی از تو آن روز که امید وفایی دارم تو در آن روز بکوشی و جفا بیش کنی خلق بیزخم چو قربان غمت میگردند آن همه تیر چه محتاج که در کیش کنی؟ گر ترا دست به جور همه عالم برسد همه در کار من عاجز درویش کنی اوحدی چون ز لب لعل تو نوشی طلبد مویها بر تنش از محنت و غم نیش کنی