اوحدی مراغهای (غزلیات)/با دگری بر غم من عقد وصال بستهای
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (با دگری بر غم من عقد وصال بستهای) از اوحدی مراغهای |
' |
با دگری بر غم من عقد وصال بستهای ورنه به روی من چرا در همه سال بستهای؟ گرهوس شکار دل نیست ترا؟ ز بهر چه زلف چو دام خویش را دانهی خال بستهای؟ آهوی چشم خویش را ز ابروی عنبرین سلب قوس سیه کشیدهای، طوق هلال بستهای از دهن تو بوسهای داشتم آرزو، ولی چون طلبم؟ که بر لبم جای سال بستهای مرغ دل مرا، دگر، تا نکند هوای کس در قفس هوای خود کرده و بال بستهای در هوس خیال تو خفتنم آرزو کند گر چه تو خواب چشم من خود به خیال بستهای از پی آنکه اوحدی دست بدارد از رخت پردهی ناز و سرکشی پیش جمال بستهای