اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته) از اوحدی مراغهای |
' |
ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته نام رخ تو گل را از خاک برگرفته آن روی را مپوشان، زیرا که در ممالک بنیاد فتنه باشد روی قمر گرفته دیگر ز سر نگیرد با من جفا زمانه گر دیگرت ببینم یاری ز سر گرفته صد کاروان دل را در راه محنت تو هم دزد رخت برده، هم شحنه خر گرفته از تیر غمرهی تو هر بیدلی که داری سر در سپر کشیده، پا در جگر گرفته ما رنگ قصهی خود پوشیده از خلایق وآنگه ز غصهی ما عالم خبر گرفته هجر تو اوحدی را بیچاره کرده از غم وز اوحدی مرا تو بیچارهتر گرفته