اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو) از اوحدی مراغهای |
' |
ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو بس میخروشد آن سخن دلخراش تو زرقی همی فروشی و شهری همی خری دخل گزاف بنگر و خرج بلاش تو گویی که: دین پرستم و دنیا پرست نه وانگه ز بیست خواجه فزونتر معاش تو بر روی راه این دو سه حیوان، به راستی کمتر ز دام نیست دم دانهپاش تو گه راز خود ز خلق بپوشیدهای، ولی روی زمین پرست ز تشویق فاش تو فردا کجا خلاص دهی آن مرید را؟ کامروز قرضدار شد از بهر آش تو با اوحدی مباف کرامات خود، که هیچ کاری نمیرود ز بباش و مباش تو