اوحدی مراغهای (غزلیات)/نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم) از اوحدی مراغهای |
' |
نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم طویلهی گهر اندر کنار خویش کنم مرا ز خاک درش شرمسار باید بود اگر نظر به تن خاکسار خویش کنم حساب من چه کند یار؟ آن چنان بهتر که او شمار خود و من شمار خویش کنم رقیب اگر چه بر آن در ملازمست ولی سگ استخوان خورد و من شکار خویش کنم چو نیست جای ملامت، بهل، که مدعیان فغان کنند و من آهسته کار خویش کنم گرم نهی چو کله تیغ تیز بر تارک گمان مبر تو که: من ترک یار خویش کنم مرا ز دوست خویش اعتماد آنم نیست که پنجه با سر و دست نگار خویش کنم چو اوحدی سخن از لعل آن صنم راند هزار دامن گوهر نثار خویش کنم