اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس) از اوحدی مراغهای |
' |
ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس مینشان جان و دل و آن دل و جان را میپرس در جهان هم نفسی جز تو ندارد جانم هر نفس میرو و آن جان جهان را میپرس زلف او را ز رخ او به کناری میکش غافلش میکن و آن چشم و دهان را میپرس در چمن میشو و بر یاد گلش می مینوش وز چمن میرو و آن سرو روان را میپرس گر چه او را سر مویی خبر از حالم نیست هر دم آن بیخبر موی میان را میپرس گر چه من پیر شدم در هوس دیدن او تو گذر میکن و آن بخت جوان را میپرس اوحدی عاشق آن عارض و زلفست، تو نیز از سر لطف همین را و همان را میپرس