اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید) از اوحدی مراغهای |
' |
هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید به سرش سایهی اقبال و ظفر باز آید کور اگر خاک سر کوی تو درد دیده کشد هیچ شک نیست که نورش به بصر باز آید کافر، از بهر چنین بت که تویی؛ نیست عجب کز پرستیدن خورشید و قمر باز آید هر که دیدار ترا دید و سفر کرد از شهر هیچ سودش نکند تا ز سفر باز آید آفتاب از سر هر کوچه که بیند رویت شرمش آید که بدان کوچه دگر بازآید عاشقی را که برانند ز پیشت به قفا راستی بیقدمست ار نه به سر باز آید نه هوای لب و چشم تو مرا صید تو کرد طفل باشد که به بادام و شکر باز آید بیدلی را که ز پیوند رخت منع کنند در چه بندد دل خویش؟ از تو اگر باز آید زین جهان اوحدی ار رخت بقا دربندد زان جهانش، چو بپرسی تو خبر، باز آید