اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند) از اوحدی مراغهای |
' |
دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند بندهی حلقهی زلفین و بنا گوش تواند وانکه بردند به گردون ز کله داری سر هم کمر بستهی آن قد قباپوش تواند بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند باده نوشان لبت جمله خرابند امروز تا چه در ساغرشان بود؟ که بیهوش تواند پردلانی، که ز سر پنجه سخن میگفتند همه بیتوش و تن از هجر تن و توش تواند بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ بر سر آتش سودای جگر جوش تواند اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند