اوحدی مراغهای (غزلیات)/خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند) از اوحدی مراغهای |
' |
خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند گر چه در پای دلم خار جفا بود، دگر گل به دست آمد و در پای دلم خار نماند آن گروهی که به آزار دلم کوشیدند چون برفتند دگر هیچ دلازار نماند دشمن از غصهی من علت بیماری داشت دوستان مژده، که آن ناخوش بیمار نماند چشم من بر سر خاک درش از شوق امشب سیل خونین صفتی ریخت، که دیوار نماند ناله میکردم و گفت: اوحدی، این روزی دو قصه بسیار نگوییم، که بسیار نماند