اوحدی مراغهای (غزلیات)/تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (تا دل مجروح من عاشق زار تو شد) از اوحدی مراغهای |
' |
تا دل مجروح من عاشق زار تو شد هیچ ندیدیم و عمر در سر کار تو شد لعل تو روزی مرا وعدهی وصلی بداد فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد زنده بود عاشقی، کز هوس روی تو بر سر کوی تو مرد، خاک دیار تو شد صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب مشغله از ره براند، مشعلهدار تو شد از سر خاک درت دوش غباری بخاست باد بهشت آن بدید، خاک غبار تو شد طعنه زند سرمه را، چشم چو خاک تو دید شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد زمرهی عشاق را در شب دیدار قرب هر دل و جانی که بود، جمله نثار توشد شاکرم از دل، که او گشت شکارت، بلی شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد از همه گنجی سعید وز همه رنجی بعید گر تو ندانی که کیست؟ اوست که یار تو شد زندهی جاوید ماند، سکهی اقبال یافت سر که فدای تو گشت، زر که نثار تو شد سر ز خط اوحدی بر نگرفت آفتاب تا قلم فکر او وصف نگار تو شد