اوحدی مراغهای (غزلیات)/رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد) از اوحدی مراغهای |
' |
رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن آب حیات کس را در پیرهن نباشد فرهادوار بیتو جان میکنم، نگارا فرهاد نیست عیبی،گر کوهکن نباشد چون وقت بوسه دادن گویی که: بیدهانم دشنام نیز دادن بر بیدهن نباشد زر خواستی و جان هم، زر کمترست، لیکن در جان که میفرستم باری سخن نباشد چون وصل جویم از تو، گویی: نبینی، آری دیدار خوب رویان بی لا و لن نباشد چون استوار باشم در عهد و وعدهی تو؟ کین بیخلاف نبود و آن بیشکن نباشد امشب چو پیش دیده خون ریختی دلم را گر زانکه باز گوید فردا، ز من نباشد جانا، کجا نشیند بیصحبت تو یک دم؟ روزی که اوحدی را تشویش تن نباشد