اوحدی مراغهای (غزلیات)/با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست) از اوحدی مراغهای |
' |
با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست دل من بردی و گویی که: ندانم که کجاست؟ از سر زلف سیاه تو به در چیزی نیست سینه را ساخته بودم سپر تیر غمت دل نهادم به جراحت، که سپر چیزی نیست بدو چشمت که: مرابیتو به شبهای دراز تا دم صبح بجز آه سحر چیزی نیست گفتهای: درد ترا نیست نشانی پیدا اشک چون سیم ببین، روی چو زر چیزی نیست آبرویی نبود پیش تو من بعد مرا که برین چهره بجز خون جگر چیزی نیست دیگران را همه اسبابی و مالی باشد اوحدی را بجزین دیدهی تر چیزی نیست