اوحدی مراغهای (غزلیات)/رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت) از اوحدی مراغهای |
' |
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل شعلهای در قلم افتاد، که طومار بسوخت دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟ ما خود آن یار ندیدیم که بر یار بسوخت چاره جز سوختن و ساختنم نیست کنون کاندکی کرد مرا چاره و بسیار بسوخت گر ببینی تو طبیب دل مجروح مرا گو: گذر کن تو بدین گوشه که بیمار بسوخت گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت سخن سوختن عشقت اگر باور نیست ز اوحدی پرس، که بیچاره درین کار بسوخت