اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را) از اوحدی مراغهای |
' |
چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را زلف و رخ تو طیره کند مشک و ماه را یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو فردا که هیچ عذر نباشد گناه را نشگفت پای ما که بر آید به سنگ غم زیرت که احتیاط نکردیم راه را دارم گواه آنکه تو کشتی مرا، ولیک ترسم که: نرگست بفریبد گواه را روزی چنان بگریم ازین غم، که اشک من ز آن خاک آستان بدماند گیاه را گر بشنود جفا که تو در شهر میکنی خسرو بیاغیان نفرستد سپاه را شد سالها که بندهی تست اوحدی، دریغ کز حال بندگان خبری نیست شاه را