صائب تبریزی (غزلیات)/شوق می از بهار گلاندام تازه شد
' | صائب تبریزی (غزلیات) (شوق می از بهار گلاندام تازه شد) از صائب تبریزی |
' |
شوق می از بهار گلاندام تازه شد پیوند بوسهها به لب جام تازه شد از چهرهی گشادهی سیمینبران باغ آغوشسازی طمع خام تازه شد زان بوسههایتر که به شبنم ز گل رسید امید من به بوسه و پیغام تازه شد میلی که داشتند حریفان به نقل و می از چشمک شکوفهی بادام تازه شد از نوبهار، سبزهی مینا کشید قد از آ ب تلخ می جگر جام تازه شد داغی که به به خون جگر کرده بود دل از روی گرم لالهی گلفام تازه شد شب از شکوفه روز شد و روز شب ز ابر هنگامهی مکرر ایام تازه شد حاجت به رفتن چمن از کنج خانه نیست زینسان که از بهار در و بام تازه شد صائب ترا ز سردی دوران خزان مباد کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد