وحشی بافقی (غزلیات)/آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان) از وحشی بافقی |
' |
آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان رفته بودم ز آتش امید در دل شعلهها آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن کوهکن ره میبرد در کوه خارا همچنان پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان رو به شهر و ملک خویش آورد هر آوارهای وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان