فخرالدین عراقی (غزلیات)/بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهی خون
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهی خون) از فخرالدین عراقی |
' |
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهی خون | که بیتو زار چنان شد که: من نگویم چون؟ | |
ببین که پیش تو در خاک چون همی غلتد؟ | چنان که هر که ببیند برو بگرید خون | |
بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام | فتاده خوار و خجل در کف زمانه زبون | |
نه پای آنکه ز پیش زمانه بگریزد | نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون | |
کنون چه چاره؟ که کار دلم ز چاره گذشت | گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟ | |
طبیب دست کشید از علاج درد دلم | چه سود درد دلم را علاج با معجون؟ | |
علاج درد عراقی بجز تو کس نکند | تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون |