پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) (شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان) از پروین اعتصامی |
' |
شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان | که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن | |
همیشه بار جفا بردن و نیاسودن | همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن | |
ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان | تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن | |
چو کارگر شدهای، مزد سعی و رنج تو چیست | بوقت کار، ضروری است کار سنجیدن | |
ز بزم تیرهی خود، روشنی دریغ مدار | که روشنست ازین بزم، رخت برچیدن | |
جواب داد که آئین کاردانان نیست | بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن | |
کنایتی است درین رنج روز خسته شدن | اشارتی است درین کار شب نخوابیدن | |
مرا حدیثی هوی و هوس مکن تعلیم | هنروران نپسندند خود پسندیدن | |
نگاهبانی ملک تن است پیشهی چشم | چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن | |
اگر پی هوس و آز خویش میگشتم | کنون نبود مرا دیده، جای گردیدن | |
بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز | اگر چه کار چراغ است نور بخشیدن | |
نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ | نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن | |
مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم | ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن | |
هزار مسله در دفتر حقیقت بود | ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن | |
ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند | ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن | |
ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری | ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن | |
سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن | که بود خصلتم، از خویش چشم پوشیدن | |
هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری | هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن | |
هوای نفس چو دیویست تیره دل، پروین | بتر ز دیو پرستی است، خودپرستیدن |