مثنوی معنوی/عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر دوم مثنوی (عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان) از مولوی |
' |
وحی آمد سوی موسی از خدا | بندهی ما را ز ما کردی جدا | |
تو برای وصل کردن آمدی | یا برای فصل کردن آمدی | |
تا توانی پا منه اندر فراق | ابغض الاشیاء عندی الطلاق | |
هر کسی را سیرتی بنهادهام | هر کسی را اصطلاحی دادهام | |
در حق او مدح و در حق تو ذم | در حق او شهد و در حق تو سم | |
ما بری از پاک و ناپاکی همه | از گرانجانی و چالاکی همه | |
من نکردم امر تا سودی کنم | بلک تا بر بندگان جودی کنم | |
هندوان را اصطلاح هند مدح | سندیان را اصطلاح سند مدح | |
من نگردم پاک از تسبیحشان | پاک هم ایشان شوند و درفشان | |
ما زبان را ننگریم و قال را | ما روان را بنگریم و حال را | |
ناظر قلبیم اگر خاشع بود | گرچه گفت لفظ ناخاضع رود | |
زانک دل جوهر بود گفتن عرض | پس طفیل آمد عرض جوهر غرض | |
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز | سوز خواهم سوز با آن سوز ساز | |
آتشی از عشق در جان بر فروز | سر بسر فکر و عبارت را بسوز | |
موسیا آدابدانان دیگرند | سوخته جان و روانان دیگرند | |
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست | بر ده ویران خراج و عشر نیست | |
گر خطا گوید ورا خاطی مگو | گر بود پر خون شهید او را مشو | |
خون شهیدان را ز آب اولیترست | این خطا را صد صواب اولیترست | |
در درون کعبه رسم قبله نیست | چه غم از غواص را پاچیله نیست | |
تو ز سرمستان قلاوزی مجو | جامهچاکان را چه فرمایی رفو | |
ملت عشق از همه دینها جداست | عاشقان را ملت و مذهب خداست | |
لعل را گر مهر نبود باک نیست | عشق در دریای غم غمناک نیست |