مثنوی معنوی/مکرر کردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان کش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (مکرر کردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان کش) از مولوی |
' |
گفت پیغامبر که ان فی البیان | سحرا و حق گفت آن خوش پهلوان | |
هین مکن جلدی برو ای بوالکرم | مسجد و ما را مکن زین متهم | |
که بگوید دشمنی از دشمنی | آتشی در ما زند فردا دنی | |
که بتاسانید او را ظالمی | بر بهانهی مسجد او بد سالمی | |
تا بهانهی قتل بر مسجد نهد | چونک بدنامست مسجد او جهد | |
تهمتی بر ما منه ای سختجان | که نهایم آمن ز مکر دشمنان | |
هین برو جلدی مکن سودا مپز | که نتان پیمود کیوان را بگز | |
چون تو بسیاران بلافیده ز بخت | ریش خود بر کنده یک یک لخت لخت | |
هین برو کوتاه کن این قیل و قال | خویش و ما را در میفکن در وبال |