مثنوی معنوی/در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل او ظاهر شود چنانک آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات دیگر حاجت نیاید) از مولوی |
' |
لیک نور سالکی کز حد گذشت | نور او پر شد بیابانها و دشت | |
شاهدیاش فارغ آمد از شهود | وز تکلفها و جانبازی و جود | |
نور آن گوهر چو بیرون تافتست | زین تسلسها فراغت یافتست | |
پس مجو از وی گواه فعل و گفت | که ازو هر دو جهان چون گل شکفت | |
این گواهی چیست اظهار نهان | خواه قول و خواه فعل و غیر آن | |
که عرض اظهار سر جوهرست | وصف باقی وین عرض بر معبرست | |
این نشان زر نماند بر محک | زر بماند نیک نام و بی ز شک | |
این صلات و این جهاد و این صیام | هم نماند جان بماند نیکنام | |
جان چنین افعال و اقوالی نمود | بر محک امر جوهر را بسود | |
که اعتقادم راستست اینک گواه | لیک هست اندر گواهان اشتباه | |
تزکیه باید گواهان را بدان | تزکیش صدقی که موقوفی بدان | |
حفظ لفظ اندر گواه قولیست | حفظ عهد اندر گواه فعلیست | |
گر گواه قول کژ گوید ردست | ور گواه فعل کژ پوید ردست | |
قول و فعل بیتناقض بایدت | تا قبول اندر زمان بیش آیدت | |
سعیکم شتی تناقض اندرید | روز میدوزید شب بر میدرید | |
پس گواهی با تناقض کی شنود | یا مگر حلمی کند از لطف خود | |
فعل و قول اظهار سرست و ضمیر | هر دو پیدا میکند سر ستیر | |
چون گواهت تزکیه شد شد قبول | ورنه محبوس است اندر مول مول | |
تا تو بستیزی ستیزند ای حرون | فانتظرهم انهم منتظرون |