فروغی بسطامی (غزلیات)/ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۲۴ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فروغی بسطامی (غزلیات) (ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما)
از فروغی بسطامی
'


ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما وین سلسله سرمایه‌ی دیوانگی ما
سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی کس نیست درین عرصه به مردانگی ما
با ما نشدی محرم و از خلق دو عالم سودای تو شد علت بیگانگی ما
آن مرغ اسیریم به دام تو که خوردند مرغان گلستان غم بی دانگی ما
گفتم که کسی نیست به بیچارگی من گفتا که بتی نیست به جانانگی ما
گفتم که بود قاتل صاحب‌نظران، گفت چشمی که بود منشا مستانگی ما
عالم همه را سوخت به یک شعله فروغی شمعی که بود باعث پروانگی ما