خواجوی کرمانی (غزلیات)/سلامی به جانان فرستاده‌ام

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۲ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (سلامی به جانان فرستاده‌ام)
از خواجوی کرمانی
'


سلامی به جانان فرستاده‌ام به آرام دل جان فرستاده‌ام
زهی شوخ چشمی که من کرده‌ام که جان را بجانان فرستاده‌ام
شکسته گیاهی من خشک مغز بگلزار رضوان فرستاده‌ام
تو این بی‌حیایی نگر کز هوا سوی بحر باران فرستاده‌ام
مرا شرم بادا که پای ملخ بنزد سلیمان فرستاده‌ام
به تحفه کهن زنگی مست را به اردوی خاقان فرستاده‌ام
عصا پاره ئی از کف عاصی بموسی عمران فرستاده‌ام
غباری فرو رفته از آستان بایوان کیوان فرستاده‌ام
ز سرچشمه‌ی پارگین قطره‌ئی سوی آب حیوان فرستاده‌ام
کهن خرقه‌ی مفلسی ژنده پوش بتشریف سلطان فرستاده‌ام
سخنهای خواجو ز دیوانگی یکایک بدیوان فرستاده‌ام