خواجوی کرمانی (غزلیات)/خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۳۰ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم)
از خواجوی کرمانی
'


خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم ناقوس دیر عشق را بر چرخ بوقلمون زنیم
هر چند از چار آخشپج و پنج حس در شش دریم از چار حد نه فلک یکدم علم بیرون زنیم
گر رخش همت زین کنیم از هفت گردن بگذریم هنگام شب چون شبروان هنگامه برگردون زنیم
بی دلستان دل خون کنیم وز دیدگان بیرون کنیم بر یاد آن پیمان شکن پیمانه را در خون زنیم
ماییم چون مهمان او دور از لب و دندان او هر لحظه‌ئی برخوان او انگشت بر افیون زنیم
لیلی چو بنماید جمال از برقع لیلی مثال در شیوه‌ی جان باختن صد طعنه بر مجنون زنیم
خواجو چه اندیشی ز جان دامن برافشان بر جهان ما را گر از جان غم بود پس لاف عشقش چون زنیم