خواجوی کرمانی (غزلیات)/هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست) از خواجوی کرمانی |
' |
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست | کار هیچ آزادهئی زین آسیا برگرد نیست | |
در جهان مردی نمیبینم که از دردی جداست | یک طربناکست برگردون و آنهم مرد نیست | |
گر نه بوی دوستان آرد نسیم بوستان | باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست | |
سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند | چون دم مهر از دل گرمست از آنرو سرد نیست | |
درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک | دردمندان محبت را دوا جز درد نیست | |
بی فروغ طلعتش گو مه ز مشرق بر میا | کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست | |
چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست | کز من خاکی کنون برهیچ خاطر گرد نیست | |
کی گمان بردم که هر چند از جهان خون میخورم | در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست | |
تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس | هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست |