سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور)/خوشا وقت شوریدگان غمش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور) (خوشا وقت شوریدگان غمش) از سعدی |
' |
خوشا وقت شوریدگان غمش | اگر زخم بینند و گر مرهمش | |
گدایانی از پادشاهی نفور | به امیدش اندر گدایی صبور | |
دمادم شراب الم در کشند | وگر تلخ بینند دم در کشند | |
بلای خمارست در عیش مل | سلحدار خارست با شاه گل | |
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست | که تلخی شکر باشد از دست دوست | |
ملامت کشانند مستان یار | سبک تر برد اشتر مست بار | |
اسیرش نخواهد رهایی زبند | شکارش نجوید خلاص از کمند | |
سلاطین عزلت، گدایان حی | منازل شناسان گم کرده پی | |
به سر وقتشان خلق کی ره برند | که چون آب حیوان به ظلمت درند؟ | |
چو بیتالمقدس درون پر قباب | رها کرده دیوار بیرون خراب | |
چو پروانه آتش به خود در زنند | نه چون کرم پیله به خود برتنند | |
دلارام در بر، دلارام جوی | لب از تشنگی خشک، برطرف جوی | |
نگویم که بر آب قادر نیند | که بر شاطی نیل مستسقیند |