امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/لشکر اسلام که آنجا رسید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات) (لشکر اسلام که آنجا رسید) از امیر خسرو دهلوی |
' |
لشکر اسلام که آنجا رسید | بود زمین تشنه که دریا رسید | |
بود به یک جای صف تیغ و تیر | همچو نیستان به لب آبگیر | |
تیز تگ و گوش چو پیکان پدید | بر سر یک تیر دو پیکان که دید | |
دایرهی خیمه به سبزی قطار | ابر فرود آمده در مرغزار | |
پیک گران سنگ سبک ایستاد | تند چو ابری که رود روز باد | |
طرفه عروسی شده آراسته | آئینهی از آب روان خواسته | |
همچو دو آئینه مقابل ز تاب | آب در آن عکس نما، رو در آب | |
قطره که شد زابر چکان بر هوا | مهرهی بلور شده در هوا | |
باده چو خورشید پگه تا به شام | کرده طلوعی و غروبی به جام | |
رود زن از سینه برون برده صبر | آب چکان دست چو باران ز ابر | |
پشت وی از بار گهر خم زده | چون به سحر گلشن شبنم زده | |
ز ابروی خم پشت کمان ساخته | تیر مژه نیم کش انداخته | |
هر دو به یک تن چو دو پیکر شدند | بر فلک تخت چو مه بر شدند | |
سایه یکی کرد دو فر همای | پایه یکی ساخت دو لشکر گشای | |
شاخ بهم سود دو سرو جوان | موج بهم داد دو آب روان | |
گشت یکی باغ وفا داد و جوی | گشت یکی منبع صفا را دو روی | |
گشت زمین آب دو باران چشید | مغز جهان بوی دو بستان کشید | |
چرخ یکی شد به دو ماه تمام | بزم یکی شد به دو دور مدام |