عطار (غزلیات)/بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد
نسخهٔ تاریخ ۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۴۹ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | عطار (غزلیات) (بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد) از عطار |
' |
بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد | در بن دیر مغان ره زن اوباش شد | |
میکدهی فقر یافت خرقهی دعوی بسوخت | در ره ایمان به کفر در دو جهان فاش شد | |
زآتش دل پاک سوخت مدعیان را به دم | دردی اندوه خورد عاشق و قلاش شد | |
پاک بری چست بود در ندب لامکان | کم زن و استاد گشت حیله گر و طاش شد | |
لاشهی دل را ز عشق بار گران برنهاد | فانی و لاشییء گشت یار هویداش شد | |
راست که بنمود روی آن مه خورشید چهر | عقل چو طاوس گشت وهم چو خفاش شد | |
وهم ز تدبیر او آزر بتساز گشت | عقل ز تشویر او مانی نقاش شد | |
چون دل عطار را بحر گهربخش دید | در سخن آمد به حرف ابر گهرپاش شد |