وحشی بافقی (غزلیات)/چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۱۹ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' وحشی بافقی (غزلیات) (چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم)
از وحشی بافقی
'


چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم
من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد که در کویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم
دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم
اگر جز کعبه‌ی کوی تو باشد قبله گاه من الاهی ناامید از سجده‌ی آن خاک در گردم
نه از سوز محبت بی نصیبم همچو پروانه که در هر انجمن گرد سر شمع دگر گردم
به بزم عیش شبها تا سحر او را چه غم باشد که بر گرد درش زاری کنان شب تا سحر گردم
به زخم خنجر بیداد او خو کرده‌ام وحشی نمی‌خواهم که یک دم دور از آن بیدادگر گردم