وحشی بافقی (غزلیات)/مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود
نسخهٔ تاریخ ۵ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۴ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | وحشی بافقی (غزلیات) (مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود) از وحشی بافقی |
' |
مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود | صلا زن هر که را خواهی تو دانی و وصال خود | |
نخواهد بود حال هیچ عاشق همچو حال من | تو گر خود را گذاری با تقاضای جمال خود | |
ز من شرمندهای از بسکه کردی جور میدانم | ز پرکاری زمن پنهان نمایی انفعال خود | |
زبان خوبست اما بیزبانی چون زبان من | که گردد لال هر گه شرح باید کرد حال خود | |
کدام از من بهند این پاک دامان عاشقان تو | قراری داده خواهی بود ما را در خیال خود | |
چه یاری خوب پیدا کرد نزدیکست کز غصه | به دست خود کنم این چشم و سازم پایمال خود | |
نمیگفتم مشو پروانهی شمع رخش وحشی | چو نشنیدی نصیحت این زمان میسوز بال خود |